پروژه مدرنيته با همه Ùراز Ùˆ نشيبهايش، در نهايت صورت بندي خود را بر جهان غرب Øاكم ساخت. مدرنيته در عرصه سياسي با Ù…Ùهوم دولت ملي Ùˆ Øقوق شهروندي پيوندي ناگستني داشته Ùˆ به عبارت ديگر معيار تØليل سياسي در دوران مدرن دولت- ملت بوده است. انديشمندان سياسي دولت مدرن را معمولاً متشكل از چهار عنصر ميدانند كه عبارت است از: Øاكميت، سرزمين، Øكومت Ùˆ ملت (جمعيت).
ملت در غرب Øاصل Ùرآيندي طولاني است، Ùرآيندي كه با ايجاد شهرهاي نيمه مستقل در پايان قرون وسطي آغاز ميشود Ùˆ با Ùروپاشي ساختارهاي Ùئودالي به دست پادشاهي مطلقه Ùˆ Øمايت بورژوازي نوظهور ادامه مييابد. در مرØله بعدي با قوت گرÙتن اين طبقه جديد، اندك اندك، ساختهاي گوناگون از كنترل دولت خارج Ùˆ Ùرآيند دموكراتيزاسيون، به شكل تدريجي يا انقلابي آغاز ميگردد. 1 در Øكومت هاي مدرن خواه دموكراتيك، خواه اتوكراتيك، سخن از ملت است؛ Øقوق ملت، آزادي ملت، اراده ملت Ùˆ... اما ملت چيست؟
در علوم مرتبط با سياست به شيوهاي سنتي از دو ديدگاه در خصوص ملت سخن به ميان ميآيد: Ù…Ùهوم آلماني ملت، كه بر نژاد Ùˆ خون Ùˆ تبار مشترك تكيه ميكند Ùˆ ديدگاه Ùرانسوي ملت كه بر عناصر معنوي Ùˆ Ùرهنگي Ùˆ تجارب مشترك گذشته تاكيد ميورزد. ارنست گلنر از صاØبنظران مسايل ناسيوناليسم Ùˆ نظريههاي ملت، Ùراموشي جمعي را از عوامل مهم تشكيل ملت ميداند، زيرا در ملت آن Ú†Ù‡ وجود دارد، گمنامي است، Ùرد عنوان شهروند را كسب ميكند Ùˆ عناوين Ùˆ القاب پيشين (كه تبار قومي مهاجمان Ùˆ ÙاتØان Ùˆ ... نيز شامل آن است) به كناري مينهند.
بدين ترتيب Ùرآيند ملتسازي در غرب Ùرآيندي طولاني است كه در آن اÙراد از منشأهاي مختل٠در هم ميجوشند Ùˆ هويت واØدي را به وجود ميآورند، كه خود نسبت به آن هويت آگاهي داشته Ùˆ البته اينكه اين Ùرآيند امري طراØÙŠ شده Ùˆ از قبل هدايت شده نبوده بلكه طي جرياني تقريبا غيرآگاهانه Ùˆ با رشد سرمايهداري به وجود آمده است.
در هر Øال، انقلاب صنعتي Ùˆ پيشرÙت تكنولوژيك در غرب Ùˆ رقابتهاي سياسي در عرصههاي بينالملل موجب شد كه تقريبا همه جاي جهان به تصر٠يا كنترل Ùˆ Ù†Ùوذ قدرتهاي غربي درآيد. خواه دليل اين هجوم Ùˆ لشكركشي (امپرياليسم) مناÙع مادي بود يا صرÙا كسب پرستيژ، كشورها Ùˆ ممالك جهان سوم Ùعلي (تقريبا شرق آن زمان)ØŒ كه در «ØªØ¹Ø·ÙŠÙ„ات تاريخي» به سر ميبردند. سايه سنگين ÙاتØاني قدرتمند را اØساس كردند. اين مهاجمان، البته در ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي Ùˆ Ùرهنگي اقوام مغلوب رخنه اÙكندند، اما آشنايي بوميان با آنان، غيرهويت سازي پديد آورد Ùˆ موجب خودآگاهي مردمان تØت استعمار شد. ادوارد سعيد معتقد است كه همه جوامع هويت خويش را از طريق قرار گرÙتن در كنار ديگري، يعني غير، خواه بيگانه باشد يا دشمن، كسب ميكنند Ùˆ غرب با استÙاده از شرقشناسي توانست شرق را همچون «ØºÙŠØ±Ù…تمدني» خاموش در كنار خود ترسيم كند. 2
كسب خودآگاهي در ميان ساكنان شرق زمين تأثير Ùˆ نتيجهاي پارادكسيكال داشت، از يك سو روشنÙكران جهان سومي كه در نبرد Ùرهنگي با غرب، ضربات شديدي متØمل شده بودند، كوشيدند تا از Ø³Ù„Ø§Ø Ø§ÙŠØ¯Ø¦ÙˆÙ„ÙˆÚ˜ÙŠÙƒ دشمن يعني ناسيوناليسم بهره گيرند Ùˆ از سوئي ديگر با همين Ø³Ù„Ø§Ø Ø¨Ù‡ جنگ غرب بروند تا استقلال كسب كنند. اين امر Ú¯Ùتماني را پديد آورد كه به شرقشناسي وارونه، يعني غربشناسي، انجاميد. اين Ú¯Ùتمان كه روشنÙكران Ùˆ نخبگان جهان سومي در مقابل وسوسه آن دوام چنداني نداشتند، مدعي بود كه هويتي «Øقيقي» Ùˆ «Ø§ØµÙŠÙ„» دارد كه بايد اØياء، تقويت Ùˆ تداوم يابد.
اين نگرش Øركت غرب را به زير سوال برده Ùˆ با ابزارهاي غرب Ùˆ با همان شيوههاي شرقشناسي، يعني غيرتسازي، به Ù†ÙÙŠ Ùˆ طرد غرب ميپرداخت. اين نگرش را ناتيويسم مينامند. 3 بر اين اساس، در ديدگاه روشنÙكران، آنان صاØب گذشتهاي پراÙتخار Ùˆ سرشار از قدرت Ùˆ قوت بودهاند Ùˆ اين در Øالي بود كه گذشته پراÙتخار بايد اØيا ميشد. سوال اصلي اينجاست كه اين گذشته درخشان متعلق به كيست؟ روشنÙكران پاسخ ميدادند متعلق به ملتها است. اما به ظاهر در شرق، ملت شكل نگرÙته بود (به جز در مناطقي مانند مصر، بينالنهرين، ايران Ùˆ چين)ØŒ زيرا هنوز در آن مناطق (شرقزمين) مرزهاي مستقر Ùˆ هويت جمعي واØد وجود نداشت، آن Ú†Ù‡ بود مستعمره بود كه بين امپراتوريها Ùˆ قدرتهاي غالب دست به دست ميشد Ùˆ Øيات سياسي آنها براي پادشاهان Ùˆ امپراطورها اهميتي نداشت.
يكي از نويسندگاني كه در سالهاي اخير در رابطه با مسئله قوميت قلمÙرسائي ميكند ماركو مارتينيلو ميباشد كه در سال 1995 كتاب «Ù‚وميت در علوم اجتماعي» را به رشته تØرير درآورده Ùˆ واژه قوميت را در غالب تقسيمبندي قوميتي در علوم اجتماعي Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است. آقاي مارتينيلو هد٠كتاب خود را معرÙÙŠ مكاتب مهمي ميداند كه هر يك با توجه به ديدگاهي كه در مورد «Ù‚وميت» اختيار كرده اند مباØØ« خاصي را در اين زمينه دامن زده Ùˆ آموزههاي ويژهاي به همراه داشتهاند. مارتينيلو يادآور ميشود كه Ù…Ùاهيم Ùˆ مقولاتي همچون طبقات اجتماعي يا مليگرايي از ميان Ù…Ùاهيم قديميتر در علوم اجتماعي Ùˆ مقولاتي همچون هويت Ùˆ جنسيت از ميان Ù…Ùاهيم جديدتر، پس از گذراندن دوران كم Ùˆ بيش كوتاهي كه در آن به منزله تØولات تعيين كننده در Ùهم رÙتارجمعي به كار گرÙته شدند به جايگاهي متعادل در توصي٠و ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Ù‡Ù‡Ø§ÙŠ اجتماعي، دست ياÙتند Ùˆ هماكنون در كنار Ùˆ همراه Ù…Ùاهيم ديگري چون «Ø´Ù‡Ø±Ù†Ø´ÙŠÙ†ÙŠ»ØŒ «ÙƒØ§Ù„ايي شدن روابط»ØŒ «Ø§Ø¹ØªÙ‚ادات» Ùˆ غيره به روشنگري ميپردازند. Øال آن كه «Ù‚وميت» چنين نيست. به عبارت ديگر امروز مكاتبي كه به عنوان مثال تعلق به يك طبقه اجتماعي يا برخورداري از يك جسنيت را به عنوان يگانه عنصر توضيØÙŠ در رÙتار Ùردي Ùˆ يا جمعي در نظر بگيرند، بسيار نادرند. Øال آنكه تعلق به يك «Ù‚وم» خاص هنوز به يك چنين منزلت متعادلي در متون علوم اجتماعي نرسيده است.
نويسنده ادلهاي براي اين موضوع ارائه ميدهد كه توجه به آنها كم اهميتتر از معرÙÙŠ مكاتب مهم مطالعه قوميت نيست. يكي از دلايل اين امر به نظر نويسنده ناتواني يا به معناي دقيقتر دور بودن دغدغههاي Ùكري قومشناسي سنتي از درك توان مخرب Ùˆ Ùجيع Ù…Ùهوم «Ù‚وميت» بود، به آن گونه كه در اوايل قرن بيستم رخ نمود.
قومشناسي سنتي كه Øدود دو قرن سرگرم شناسايي جزييترين ويژگيهاي اقوام مختل٠در سراسر جهان بوده Ùˆ همراه Ùˆ همسوي جريان استعماري به بررسي ظراي٠زندگي روزمره اقوام ميپرداخت. با Ùروپاشي امپراطوريها در آغاز قرن بيستم اوجگيري جريانات Ùˆ مطالبات قومي، قومشناسي سنتي بناگاه خود را Ùاقد هرگونه ثمربخشي در Ø³Ø·Ø Ø³ÙŠØ§Ø³ÙŠ ياÙت. اين تØيّر با پديده امØاء قومي كه آن هم همزاد قرن بيستم بود ادامه ياÙت. در نيمه اول قرن بيستم توجه به موضوع قوميت Ùˆ در اروپا از يك سو متراد٠با مطالعات نژادي بود كه خوراك نظري Ùاشيسم را تدارك ديد Ùˆ از سوي ديگر با مطالبات اقوام كه زمينه دستاندازي بلشويسم را بر بخش بزرگي از جهان Ùراهم آورد، همراه بوده است.
به اين ترتيب مطالعه اقوام عليرغم پيشينه ديرينهاش در علوم انساني Ùˆ اجتماعي، گويي تازه در اواخر دهه 1950 ميلادي موجوديت ياÙت. آن هم با كولهبار سنگيني از ناتواني Ùˆ تØير در رابطه با اين موضوع.
دليل ديگري كه مارتينيلو براي ناپختگي مطالعات قوميت ارائه ميدهد به بينش نظري Øاكم بر جامعهشناسي برميگردد. ارتباط مطالعات قوميتها با مطالعات جوامع مدرن، خشونتي كه گويي همواره بخشي از مسائل قومي تشكيل ميدهد Ùˆ دستآخر سوءاستÙادههاي سياسي كشورها از اين دست مسائل براي دخالت در امور يكديگر از جمله دلايل ديگري هستند كه براي ناپختگي Ù…Ùهوم قوميت در مقايسه با Ù…Ùاهيم جااÙتادهتري همچون، طبقه، جنسيت، هويت، اعتقادات Ùˆ باورها Ùˆ غيره يادآور ميشود.
■تقسيمبندي مكاتب قومشناسي
ماركو مارتينيلو مكاتب قومشناسي را به دو گروه اصلي٠طبيعتگرا Ùˆ جامعهگرا تقسيم ميكند. او بر اين نظر است كه اگرچه طبيعتگرايي در واقع جايي در مكاتب جامعهشناسي ندارد، زيرا ارجاع پديدههاي اجتماعي به «Ø·Ø¨ÙŠØ¹Øª» عملا معنايي جز اين ندارد كه بپذيريم «Ø¬Ø§Ù…عه» نقشي در تعين آنها ندارد. اما از آنجا كه Ú¯Ùتارهاي طبيعتگرايانه درباره قوميت ساير نظريهها را در اين زمينه به چالش ميطلبند. بررسي آنها زنجيره استدلاليشان Ùˆ مدعاهايشان الزامي مي باشد.
الÙ: نظريههاي طبيعتگرا
مارتينيلو در بررسي اين دست مكاتب، دو گروه را از يكديگر جدا ميكند. گروه اول شامل آن دسته از جامعهشناساني ميشود كه تلاش مي كند Ù…Ùهوم «Ù‚وميت» Ùˆ «Ù†Ú˜Ø§Ø¯» را به گونهاي در نظريههاي جامعهشناسان ادغام كنند (مانند ادوارد شيلز Ùˆ كليÙورد دگيرتز). اين تلاش اولين عكسالعملي بود كه در مقابل قدرتي كه اين دو Ù…Ùهوم (قوميت Ùˆ نژاد) در زمينه بسيج سياسي در چارچوب نازيسم از خود نشان دادند. بنيانگذاران جامعهشناسي مدرن مانند ماكس وبر، قوميت Ùˆ نژاد را Ù…Ùاهيمي متعلق به جوامع ماقبل مدرن ميدانستند كه اهميت روبه نزولي در جوامع مدرن دارند. برآمدن نازيسم بر اين تصور خط بطلان كشيد Ùˆ جامعهشناسان را به تÙكر در اين زمينهها وادار كرد. گيرتز Ùˆ شيلز هر دو به نوعي اين Ù…Ùاهيم را در زمره Ù…Ùاهيم «Ø§ÙˆÙ„ÙŠ» (primordial) قرار دادند كه در واقع در زمره عوامل شناسايي همزاد با اÙراد به شمار ميرود. اÙراد با قوميتشان به دنيا ميآيند. هر چند اين دو مكتب به نتايج نژادپرستانه ساير مكاتب طبيعتگرا كه همگي به نوعي بر شباهتهاي زيستشناسانه متكي هستند، منجر نميشوند. اما كمترين ضع٠آنها همانطور كه بيش از اين يادآور شديم آن است كه در واقع خارج از «Ø¬Ø§Ù…عهشناسي» قرار دارند. زيرا هر دو بر عاملي تاكيد ميكنند كه ربطي به تاثير زندگي اجتماعي بر Ùرد ندارد.
ب: نظريههاي جامعهگرا (اجتماعي)
ايستا نبودن، انعطاÙپذير بودن، تاريخي بودن، وابسته بودن به جريانهاي خرد Ùˆ كلان اجتماعي، تعلق به Ùرهنگ سياسي Ùˆ غيره عواملي هستند كه اولويت دادن به آنها مكاتب مختل٠جامعهگرا را در ارتباط با Ù…Ùهوم قوميت را به يكديگر شبيه ساخته Ùˆ يا از يكديگر جدا مي كند Ùˆ در نتيجه ميتواند به عنوان معياري اين مكاتب را از يكديگر مشخص كرد. گروه اول آن مكاتبي هستند كه ارجاع به قوميت را انتخابي عقلاني از سوي يك جمع مي دانند، انتخابي كه اين جمعها يا جماعتها از آن براي رسيدن به اهدا٠معين Ùˆ مشخصي استÙاده ميكنند. گروه دوم مكاتبي هستند كه ارجاع جماعتها به قوميت را نه ارجاعي ابزاري براي رسيدن به هد٠ديگري بلكه ارجاع به خود Ù…Ùهوم Ùˆ هر آنچه از آن مستÙاد مي شود، ميدانند.
نوع ديگر تقسيمبندي مكاتب جامعهگرا بر اساس دوره تاريخياي است كه آنها براي بررسي پديده قوميت در نظر ميگيرند. در اين تقسيمبندي آن مكاتبي كه وضع Øال را مهم ميدانند از مكاتبي كه به دورههاي ميان مدت Ùˆ بلندمدت تاريخي نظر دارند، جدا ميشوند. مارتينيلو همچنين از امكان تقسيمبندي اين مكاتب بر اين مبنا كه Ùردگرا يا جمعگرا Ùˆ يا ساختارگرا باشند نيز صØبت ميكند. هر چند او مي پذيرد كه همه اين تقسيمبنديها آموزههاي مهمي را در اختيار ميگذارند.
اما او بر اين نظر است كه مناسبترين تقسيمبندي، تÙكيك مكاتب به جوهر باوران (substantialistes) Ùˆ غيرجوهر باوران (non-substantialistes) مي باشد. گروه اول كه از قدمت بيشتري برخوردارند. قوميت را امري جوهري ميدانند كه، Ùرهنگ Ù…Øتواي اصلي آن است. براي اينان قوميت آن جوهرهاي است كه ميتوان از طريق آن مجموعههاي انساني را شناسايي كرد. وجود چنين جوهري ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù†Ø¯Ù‡ وجود Ùˆ تداوم وجود مجموعههاي انساني است كه خود را جدا از ساير مجموعهها ميدانند. اين مكاتب كه عمدتاً در آمريكا رشد كردند. با اين هد٠وارد بØØ« قوميت شدند كه بتوانند تداوم وجود يا انØلال مجموعههاي انساني را در اين كشور ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. به اين ترتيب جامعه آمريكا را برخي از آنها «Ø¯ÙŠÚ¯ همهجوش» Ùˆ برخي ديگر «Ù…وزائيك اقوام»ØŒ يا«Ù‚اليچه اقوام» توصي٠كردهاند Ùˆ اين اواخر بيشتر از «Ø§Ø±ÙƒØ³ØªØ± سمÙونيك» در مقابل «Ø³Ø§Ù„اد مخلوط» صØبت ميشود.
تعابيري كه هر يك قصد دارند به نوعي درجه همگرايي Ùˆ واگرايي Ùˆ همزيستي يا همگوني گروههاي مختل٠قومي در اين كشور را توصي٠كنند. مارتينيلو بر اين نظر است كه در مجموع نظريههايي كه روند جامعه را بيشتر Ùˆ بيشتر به سوي همگرايي ميدانند، مانند مكتب شيكاگو (رابرت ازرا پارك Ùˆ ارنست برگس) دست بالا را بر نظريههايي داشتند كه مدعي بودند جامعه آمريكا با توجه به ساختار دموكراتيكاش بيشتر به سمت جامعهاي كه در آن Ùرهنگهاي مختل٠در كنار يكديگر به زندگي ادامه خواهند داد، سوق پيدا خواهد كرد. بدين ترتيب Ùˆ تا Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù†Ø¯ نظريههاي غيرجوهرباورانه در اواسط دهه 1960 ميلادي تÙكر غالب در Øوزه قوميت- عمدتا به عنوان Ùرهنگ معلوم ميشد- آن بود كه شرط همزيستي دموكراتيك Ùˆ مسالمتآميز در جامعه وجود يك زمينه Ùرهنگي مشترك قومي ميان اÙراد آن جامعه است Ùˆ تكثر Ùرهنگي در يك كشور با دموكراسي خوانايي چنداني ندارد.
از اين منظر انتشار مجموعه مقالاتي كه Ùردريك بارث، مردمشناس نروژي در سال 1969 ميلادي ويرايش Ùˆ منتشر كرد، نقطه عطÙÙŠ به شمار ميرود.
بارث كه هم تØت تاثير نظريههاي مردمشناسي اجتماعي بريتانيايي بوده Ùˆ هم انديشه اروينگ Ú¯ÙˆÙمن، جامعهشناس تعامل گراي٠آمريكايي در ديدگاههايش تأثير داشته، مطالعات اوليه خود را درباره اÙرادي انجام داد كه دست به تغيير هويت قومي ميزدند. هد٠اصلي Ùˆ اوليه او اين بود كه به آن روندي كه باعث بازتوليد يك گروه ميشود، پي ببرد. او مدعي شد كه هويتها Ùˆ گروههاي قومي بيش از آن كه از طريق Ùرهنگ تعري٠شوند از طريق شيوه سازماندهي اجتماعيشان شناسايي ميشوند. گروههاي قومي Øامل Ùرهنگ هستند Ùˆ معر٠آن Ùˆ نه بالعكس، يعني تعري٠شده توسط آن. آن كه تغيير Ùˆ دگرگوني در گروههاي قومي بسته به آن مي باشد اين است كه گروههاي قومي در كدام Ùضاي اجتماعي Ùرهنگي زندگي كنند Ùˆ با كدام جوامع ديگر Ùˆ در Ú†Ù‡ شكل Ùˆ شيوهاي تعامل كنند Ùˆ در نتيجه Ùˆ با تغيير آنها آنچه Ùرهنگ قوميت است نيز تغيير مي كند. به اين ترتيب Ùرهنگ عامل توصي٠قوميت نيست بلكه نتيجه مرزهايي است كه اقوام ميان خود ميكشند يا نميكشند Ùˆ اينكه اين مرزها تا Ú†Ù‡ Øد Ùˆ به Ú†Ù‡ دلايلي ماندگار Ùˆ پايدار هستند يا در مقابل ناپايدار Ùˆ از بين رÙتني. به اين اعتبار مطالعه قوميت، مطالعه مرزها است. مرزهايي كه Ùيزيكي هم هستند، اما بيشتر اجتماعي، اقتصادي، سياسي Ùˆ نماديناند. از نظر بارث قوميت به شرايط اجتماعياي كه Ùرد در آن به دنيا ميآيد، بستگي دارد Ùˆ به هيچ وجه پيشيني نيست Ùˆ دستÙكم به پذيرÙته شدن Ùرد توسط ساير اعضاي يك قوم بستگي دارد.
بارث با مطالعه شاخصهايي كه اÙراد به عنوان نشانههاي تعلق قومي پيش ميكشند، نشان ميدهد كه تا Ú†Ù‡ Øد Ùˆ بسته به شرايط اين شاخصها ميتوانند تغيير كنند Ùˆ از درجه اولويتشان كاسته شود يا اÙزايش يابد. اهدا٠سياسي، خواستهاي اقتصادي، نقش رهبران Ùˆ غيره. همه Ùˆ همه در انتخاب اين شاخصها تاثير به سزا دارند.
نوشتههاي بارث هنوز نيز در مركز مباØØ« مربوط به قوميت قرار دارند Ùˆ مكتب او از طريق اين مباØØ« تكميل ميشود. به عنوان مثال به درستي به وي ايراد گرÙتهاند كه او بيش از Øد به تعامل ميان- قومي بها داده است Ùˆ نقش Ùˆ وزن تعامل با دولت را ناديده گرÙته است. برخي ديگر نظريه وي را براي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ú†Ú¯ÙˆÙ†Ú¯ÙŠ زنده شدن تعلقات قومياي كه سالها اثري ازشان نبود كاÙÙŠ نميدانند. با اين همه مسلم است كه نظريه بارث نقطه عطÙÙŠ در مطالعات قومي باقي ماند؛ نقطه عطÙÙŠ كه مطالعات قوميت را به مطالعاتي چند وجهي Ùˆ چند بعدي تبديل كرد كه بدون آن ميتوانست در چنبره نظريههاي نژادپرستانه Ùˆ غيرمدارجو باقي بماند.
■چارچوبهاي Ù…Ùهومي
الÙ- ملتسازي
به دليل شكل نگرÙتن ملت Ùˆ مليت در شرق از ديدگاه نخبگان سياسي، ملتسازي ضروري به نظر آمده Ùˆ پشتوانه Ùكري Ùˆ Ùرهنگي آن نيز تخيل ناسيونالسيم بود كه گذشته پربار Ùˆ درخشان را تصوير ميكرد. از Ù„Øاظ عملي نيز وقتي سخن از ملت Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯ خصوصيات Ùˆ ويژگيهاي قوم اصلي، Ù…Øور قرار گرÙت؛ يعني قوم غالب، مركز توجه شده Ùˆ مابقي Øاشيهنشين. قوم Øاكم خود اصل شد Ùˆ مابقي غير Ùˆ ديگري. هر Ú†Ù‡ Øسن، توانايي Ùˆ اÙتخار Ùˆ اهميت وجود داشت متعلق به قوم غالب شده Ùˆ اقوام ديگر نقطه مقابل آن Ùˆ Ùاقد Ùرهنگ Ùˆ گذشته ارزشمند Ùˆ متشكل از اÙرادي نابهنجار Ùˆ Ùاقد چيزي قابل عرضه Ùˆ اÙتخارآميز قلمداد گرديد. گذشته Ùˆ تاريخ اين قوم پر از اÙتخار بوده Ùˆ اگر لكهاي، در آن ديده شود ناشي از عناصر بيگانه Ùˆ دشمن است كه بايد زدوده شود؛ پس اين نوع غيرتسازي به سختي رنگ ضدبيگانه Ùˆ نژادي Ùˆ قومي داشت. 12
اين طرز نگرش چند راه بيشتر پيش پاي اقوام ديگر يعني Øاشيهنشينان تاريخي يا به تازگي Øاشيهنشين شده، نمينهاد، همگون شدن (آسيميلاسيون)[1] داوطلبانه يا اجباري، Ù…Øروميت Ùˆ تØمل Ùقر Ùˆ تنگدستي، يا در شكل Øاد آن جنگ Ùˆ قتل عام Ùˆ نسلكشي اقليتها يا قومتيهاي ديگر. در مورد آسيميلاسيون ديدگاههاي مختلÙÙŠ Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ Ùˆ انواع گوناگوني براي آن شمرده شده است، اما براي هد٠اين بررسي ميتوانيم به تقسيم آن به اجباري Ùˆ داوطلبانه بسنده كنيم.
آسيميلاسيون داوطلبانه زماني است كه يك گروه قومي، به صورت ارادي، خصوصيت Ùˆ مواريث Ùرهنگي Ùˆ قومي خويش را ترك كنند Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ آداب Ùˆ ويژگيهاي قوم ديگر را اختيار ميكند. به اين Øالت Ùرهنگپذيري Ú¯Ùته مي شود. اين پذيرش داوطلبانه خصوصيات قوم ديگر Ùˆ ترك ويژگيهاي قومي خويش، نيازمند شرايط Ùˆ خصوصياتي در قوم آسيميله شونده است، مثل ضعي٠بودن هويت مشترك Ùˆ هويت Ùرهنگي آن قوم Ùˆ اØتمالا عدم تراكم سرزميني؛ اين Øالت را شايد بتوان با برخي تقسيمبنديهاي جديد كه از هويتهاي قومي به صورت چندÙرهنگي Ùˆ چندنژادي انجام ميشود، به صورت واضØتري نشان داد.
ب: تبعيض
تبعيض بهره مندي يك Ùرد يا يك گروه است در مقايسه با بيبهرگي Ùˆ Ù…Øروميت گروه يا Ùرد ديگر. بدين ترتيب تبعيض همواره Øالتي مقايسهاي دارد، يعني مثلا اگر همه اÙراد جامعه يا بيشتر آنها از شماري از Øقوق يا منابع Ù…Øروم باشند، در اين جا تبعيضي روي نداده است يا اگر دولت Ù…Øدوديت خاصي را براي همه گروهها به صورت يكساني اعمال كند تبعيض وجود نخواهد داشت.
تبعيض ميتواند به صورت عامدانه Ùˆ يا Øاصل پراتيك شايع Ùˆ رايج اجتماعي باشد. در Øالت دوم دولت يا سازمانهاي Øكومتي دخالتي در آن ندارند، بلكه Ùرآيند اجتماعي به خودي خود، اعمال تبعيض ميكند، مانند بيشتر آنچه در كشورهاي اروپايي عليه خارجيان يا مهاجران روي ميدهد.
همچنين تبعيض ميتواند Øالتي موقت Ùˆ اتÙاقي داشته باشد Ùˆ يا Øالت نظاموار Ùˆ توأم با برنامهريزي. در Øالت دوم تبعيض هدÙمند است Ùˆ نتيجه مشخصي را دنبال ميكند.در مورد انواع Ùˆ اقسام تبعيضها هم، مباØØ« مخلتÙÙŠ Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ است، اما به نظر ميرسد كه ميتوان از ديدگاه كلي، تدرابرتگر، پژوهشگر مسايل قومي Ùˆ انقلابها در تقسيمبندي تبعيضها بهره گرÙت.
گر در آخرين كتابش «ØªÙ‚ابل قوميتها Ùˆ دولتها» سه نوع تبعيض را از هم تميز ميدهد: اقتصادي، سياسي Ùˆ Ùرهنگي. 13
1- تبعيض اقتصادي
زماني است كه اعضاي يك گروه قومي به صورت نظاموار، در دسترسي به كالاها، شرايط يا مناصب مطلوب اقتصادي كه به روي ديگران گشوده است، Ù…Øدود شوند، گر از دو Ùاكتور گستره اعمال تبعيض اقتصادي Ùˆ شدت آن نام ميبرد. از Ù„Øاظ گستره چهار رده تبعيض اقتصادي وجود دارد كه عبارتند از:
1- Ùقر اساسي Ùˆ Øضور كم گروه قومي در مناصب مطلوب اقتصادي به دليل Øاشيهنشيني، غÙلت يا Ù…Øدودسازي تاريخي.
2- Ùقر مطلق Ùˆ Øضور كم گروه قومي به دليل Øاشيهنشيني، غÙلت يا Ù…Øدوديتهاي تاريخي.
3- Ùقر مطلق Ùˆ Øضور كم گروه به دليل رويه اجتماعي Ùعلي گروه غالب.
4- سياستها Ùˆ خطمشيهاي دولتي مطلقاً مانع دستيابي اعضاي گروه به Ùرصتهاي اقتصادي، در مقايسه با وضعيت گروههاي ديگر ميشوند.
2- تبعيض سياسي
يك گروه قومي در صورتي تØت تبعيض سياسي است كه اعضاي آن در اعمال Øقوق سياسي خويش يا دسترسي به مناصب سياسي، در مقايسه با ديگر گروههاي جامعه، به صورت نظاممند دچار Ù…Øدوديت شده باشند. گستره تبعيض سياسي مانند تبعيض اقتصادي است Ùˆ ميتوان آن را بر Øسب دو عامل گستره Ùˆ شدت تقسيمبندي كرد.
شدت تبعيض سياسي در مورد گروههاي قومي را بر Øسب خودداري از Øقوق سياسي ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1- Ùعاليت براي بيشتر يا همه اعضاي گروه قومي، در مقايسه با گروههاي ديگر شديداً Ù…Øدود يا ممنوع شده باشد.
2- Ùعاليت براي بيشتر يا همه اعضاي گروه، نسبتاً Ù…Øدود شده يا برخي به شدت Ù…Øدود باشد.
3- براي هيچ گروهي Ù…Øدوديت خاصي وجود ندارد.
بخشي از Øقوق سياسي كه ايجاد Ù…Øدوديت براي برخورداري از آنها شدت تبعيض سياسي را مشخص ميكند عبارتند از:
Ù…Øدوديت آزادي بيان
Ù…Øدوديت در تØرك يا تغيير Ù…ØÙ„ اسكان
Ù…Øدوديت ØÙ‚ مراجعه به دستگاه قضايي (دادرسي)
Ù…Øدوديت سازماندهي سياسي (به گروه قومي)
Ù…Øدوديت در اعمال ØÙ‚ راي
Ù…Øدوديت استخدام در نيروي نظامي Ùˆ انتظامي
Ù…Øدوديت استÙاده از دستگاه اداري
Ù…Øدوديت دستيابي به مناصب عالي
طبيعي است كه هر Ú†Ù‡ تعداد بيشتري از اين Ù…Øدوديتها اعمال شود، شدت تبعيض بالاتر خواهد بود.
3- تبعيض Ùرهنگي
زماني يك گروه قومي تØت تبعيض Ùرهنگي است كه اعضاي آن در پيگيري علايق Ùرهنگي يا ابراز Ùˆ اجراي رسوم Ùˆ ارزشهاي Ùرهنگي خويش Ù…Øدود شده باشند. براي سنجش تبعيض Ùرهنگي، گسترهاي در نظر گرÙته نميشود اما شدت آن را با توجه به مجموعهاي از اعمال Ùˆ اقدامات ميتوان بررسي كرد. بر اين اساس شدت تبعيض را ميتوان در چهار دسته مشخص كرد:
1- Ùعاليت Ùرهنگي گروه قومي با سياست ها Ùˆ خطمشيهاي دولت شديداً Ù…Øدود
يا ممنوع شده باشد.
2- Ùعاليت Ùرهنگي گروه از طريق سياستهاي دولتي تا اندازهاي Ù…Øدود شده باشد.
3- Ùعاليت Ùرهنگي گروه بر اثر پراتيك اجتماعي متداول Ùˆ غيررسمي Ù…Øدود شده باشد.
4- Ùعاليت Ùرهنگي گروه Ù…Øدوديت چنداني ندارد.
مجموعه اقدامات Ùˆ ايجاد Ù…Øدوديت براي برخورداري از Øقوق Ùرهنگي كه دامنه آنها شدت تبعيض را مشخص ميكند عبارتند از:
Ù…Øدوديت رعايت Ùˆ اجراي امور مذهبي گروه، Ù…Øدوديت نشر يا سخن Ú¯Ùتن به زبان يا لهجه گروه، Ù…Øدوديت آموزش به زبان قومي گروه، Ù…Øدوديت بزرگداشت اعياد، مراسم Ùˆ مناسبتهاي Ùرهنگي گروه، Ù…Øدوديت پوشش Ùˆ البسه، ظواهر Ùˆ رÙتار، Ù…Øدوديت ازدواج Ùˆ زندگي خانوادگي Ùˆ Ù…Øدوديت سازمانهايي كه به علايق Ùرهنگي Ùˆ پيشبرد آنها ميپردازند.
تبعيضهاي Ùوق، همان گونه كه پيشتر Ú¯Ùته شد، Øاصل سياستهاي آگاهانه Ùˆ نظاممند دولت است كه منشا خود را از تعري٠ملت بر پايه ويژگيهاي قوم مركزي يا Øاكم ميگيرد. اگر اين تعري٠رواج اجتماعي بيابد Ùˆ در Ø³Ø·Ø ØªÙˆØ¯Ù‡ مردم اعمال شود، در آن صورت غير از اقدامات دولتي، پراتيك اجتماعي نيز صورت تبعيضآميز خواهد داشت.
ج. Ù…Øروميت
در واقع برخوردار نبودن به Ù…Øروميت ميانجامد يعني تبعيض به تعميق Ùقر Ùˆ عقبماندگي گروههاي Øاشيهنشين Ùˆ تداوم Øاشيهنشيني آنها ميانجامد. Ù…Øروميت ناشي از عملكرد نظاممند Øكومت Ùˆ اجتماع ميتواند به Ù…Øروميت از مواهب Ùˆ اØساس Ù…Øروميت نسبي منجر شود.
روشن است كه Ù…Øروميت در هر ساØتي كه باشد، اعتراضات Ùˆ مخالÙتهايي را به دنبال خود خواهد آورد. اين اعتراضات، نمايانگر مطالبات در آن عرصه است. از همين جاست كه مطالبات قومي شكل ميگيرد؛ مطالبات در ابتدا معمولاً شكل ضمني دارد، سپس اندك اندك بيان ØµØ±ÙŠØ Ùˆ مشخص مييابند Ùˆ همچنين سازماندهي گروهي براي آن آغاز ميشود. طبيعي است كه نوع مطالبات به عوامل گوناگوني بستگي داشته باشد، عواملي كه بر استراتژي اتخاذ شده براي رسيدن به آن اهدا٠تاثيرگذار مي باشد به صورت تشريØÙŠ عبارتند از:
الÙ- يكي از عوامل موثر در مطالبات قومي، اهميت هويت قومي – Ùرهنگي گروه براي اعضاي آن است. يعني هر Ú†Ù‡ يك گروه قومي براي هويت قومي خويش اهميت Ùˆ ارزش بيشتري قائل باشد، امكان واكنش به اقدامات دولت بيشتر است. اما اگر يك گروه قومي از گروههاي متعدد Ùˆ به صورت ناپايدار تشكيل شده باشد، امكان بسيج آنها كمتر است.
ب- عامل مهم ديگر، ميزان و گستره انگيزه جمعي براي اقدام جمعي است. يعني هر چه ميزان زياني كه بر اعضاي گروه وارد ميشود، بيشتر متوجه همه اعضا باشد، انگيزه آنها براي اقدام جمعي بيشتر و قويتر خواهد بود.
ج- از عوامل تاثيرگذار بر پيدايش مطالبات قومي، ظرÙيت گروه براي اقدام جمعي است؛ يعني آن كه گروه تا Ú†Ù‡ اندازه توانايي اقدام جمعي را دارد. اين توانايي در دو خصوصيت متبلور است، يكي هويت جمعي است Ùˆ ديگري آگاهي از علايق جمعي (مناÙع جمعي) گروه. به اين شكل كه هر Ú†Ù‡ هويت جمعي گروه قويتر باشد Ùˆ هر Ú†Ù‡ گروه، مناÙع Ùˆ علايق مشترك بيشتري داشته باشد، يا مناÙع خود را در تعقيب جمعي علايق ببيند، ظرÙيت جمعي گروه بيشتر خواهد بود. چهار عامل بر ظرÙيت اقدام جمعي گروه تاثيرگذار است: تمركز سرزميني گروه، اصالت رهبري گروه قومي Ùˆ نيز ظرÙيت گروه در غلبه بر گروهبنديها Ùˆ شكاÙهاي داخلي آن Ùˆ ايجاد ائتلا٠و ÙˆÙاق در داخل گروه.
د- عامل مهم ديگر، ساختار Ùرصتهاي بينالمللي Ùˆ داخلي است. هر Ú†Ù‡ در داخل
كشور، امكان استÙاده از ابزارهاي دمكراتيك بيشتر وجود داشته باشد، امكان توسل به روشهاي خشونت بار كاهش مييابد. همچنين هر چه، كشور دمكراتيكتر باشد، Ùضا براي بيان مطالبات بازتر خواهد بود. ضع٠Øكومت مركزي يا قوت آن، انسجام يا عدم انسجام آن Ùˆ ... نيز وضعيتهايي هستند كه Ùضا را براي بيان مطالبات Ùˆ اقدام دستهجمعي قومي Ùراهم ميآورند.
در خصوص Ùضاي بينالمللي هم بايد به وضعيت مواÙقان يا مخالÙان Øقوق گروه قومي يا به عبارتي ديگر به وجود دوستان يا دشمنان Ùˆ قوت Ùˆ ضع٠آنان توجه شود؛ روشن است كه هر Ú†Ù‡ طرÙداران Øقوق گروههاي قومي در عرصه بينالمللي قويتر باشند Ùˆ هر Ú†Ù‡ دولتهاي Øامي آن گروه قدرتمندتر Ùˆ دولتهاي Øامي سركوب Øكومت مركزي كمتر باشند، Ù…Øيط براي اقدام جمعي گروه قومي مستعدتر خواهد بود. همين طور الگوي موÙÙ‚ توÙيق قوميتها نيز در تØريك قوميتها به اقدام جمعي Ùˆ Ø·Ø±Ø Ù…Ø·Ø§Ù„Ø¨Ø§Øª موثر Ùˆ مهم است. 14
■ساختار تعارضات در منطقه Ù‚Ùقاز
ساختار تعرضات در Ù‚Ùقاز عمدتاً از دو مرجع داخلي Ùˆ خارجي نشات گرÙته Ùˆ از صØنه داخلي Øوزه تعارضات به سه بخش Ùرهنگي، اقتصادي Ùˆ سياسي تقسيم ميشود اين در Øالي است كه در صØنه خارجي، علاوه بر وجود اختلا٠و گاه تعارض مناÙع بين قدرتهاي منطقه (روسيه، تركيه Ùˆ ايران)ØŒ تمايلات چيرهجويانه Ùˆ برتريطلبانه نيز توجه را به خود جلب ميكند Ùˆ اين زماني است كه تمركز اقوام يكسان در دو سوي مرزهاي كشورها گاه به عنوان يك عامل مضاع٠تعارضي نيز عمل ميكند.
الÙ) تعارضات داخلي
بررسي تعارضات موجود در صØنه داخلي را با Ùهرست كردن ساختار تعارضات در هر يك از سه نظام تابعه Ùرهنگي، اقتصادي Ùˆ سياسي پي ميگيريم. از Ù„Øاظ Ùرهنگي، سه تعارض در منطقه مشهود است. اولاً رابطه Ùرهنگي نابرابر بين گروههائي (خارجي) كه عمدتاً به مشاغل تخصصي Ùˆ مديريتي اشتغال دادند، زمينه را براي تØريك اكثريت بومي Ùراهم ميكند. ثانياً، به منظور بهرهگيري از اصل «ØªÙرقه بينداز Ùˆ Øكومت كن» گذشته در شوروي سابق، تقسيمبندي استعماري جمهوريها به وجهي است كه كليه جوامع از شكا٠ناشي از Øضور اقليتهاي قومي Ùˆ Ùرهنگي رنج ميبرند. تقسيمبندي جوامع گر Ú†Ù‡ براساس قوميتها شكل گرÙته است، اما از Ù„Øاظ زباني، Ùˆ از Ù„Øاظ مذهبي، نيز بعضي از جوامع شكل گرÙتهاند. 15
از Ù„Øاظ اقتصادي عمده تلاش كشورهاي منطقه در صدد انتقال از اقتصاد بسته به اقتصاد بازار هستند. با توجه به ساختار تك Ù…Øصولي كشاورزي، مشكل اساسي غالب كشورهاي مزبور در اين است كه چگونه ميتوانند ضمن اجراي سياست توسعه اقتصادي جهت اÙزايش توليد ناخالص Ùˆ سرانه ملي، با اعمال سياست توزيعي مناسب از بروز بØران Ùˆ نارضايتي عمومي جلوگيري كنند. علاوه بر نوع ساختار تك Ù…Øصولي اقتصادي Ùˆ Ùشار ناشي از بØرانگذار، وابستگي شديد به اقتصاد روسيه Ùˆ Ùقدان دسترسي به آبهاي بينالمللي بعضي از كشورها نيز بر تنگناهاي اقتصادي Ùˆ Ù…Øدوديت در عملكرد اين كشورها مياÙزايد. 16
به واسطه اين ضع٠اساسي سنجش اÙكار عمومي در منطقه نشان ميدهد كه نگراني نسبت به اوضاع اقتصادي بيش از مسائل امنيتي مردم را رنج ميدهد. وضعيت Ùعلي اين كشورها نشان ميدهد كه گذشته از بØران توزيع، جمهوريهاي مزبور عمدتاً از Ùشارهاي ناشي از سه عامل رشد منÙÙŠ اقتصادي، تورم Ùˆ بيكاري نيز رنج ميبرند.17
از Ù„Øاظ سياسي، وضعيت منطقه Ù‚Ùقاز صرÙاً از Ù„Øاظ صوري نسبت به گذشته تغيير كرده است. البته اين ادعاي كلي درباره كشورهاي منطقه Ù‚Ùقاز متضمن خطر سادهانگاري نظري نيز هست.18
در Ù‚Ùقاز، به رغم وجود تØولات سياسي متعدد رهبران جواني به قدرت رسيدهاند كه ناخواسته دنبالهرو گذشتهها خواهند بود. (آذربايجان Ùˆ گرجستان) وضعيت در ارمنستان مقداري Ùرق ميكند. در اين كشور رهبري نسبتاً اقتدارگرا Ùˆ از طريق انتخابات Ø¨Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯Ù…ÙˆÙƒØ±Ø§ØªÙŠÙƒ به قدرت رسيد. نكته جالب توجه در Ù‚Ùقاز اين است كه غلبه تÙكر اقتدارگرايي خاص Ùرهنگ مذهبي نيست. يعني در مقابل ارمنستان مسيØÙŠ كه از طريق دموكراتيك رهبر اقتدارگراي خود را انتخاب كرده آذربايجان اسلامي قرار گرÙته است Ùˆ نيز در همين منطقه اوضاع سياسي گرجستان مسيØÙŠ در Øال Øاضر با آذربايجان مسلمان چندان تÙاوتي ندارد. دلزدگي نسبت به رهبران كمونيست در ارمنستان را در واقع بايد ناشي از گلايه نسبت به Øمايتي دانست كه شوروي در واپسين Ù„Øظات از عمر خود از ادعاي ارمنستان بر منطقه قرهباغ كوهستاني بر (ناگورنو قرهباغ) كشور آذربايجان نمود.در ظاهر اين امر شوروي سابق به پيشرÙت Ùˆ توسعه سياسي Ùˆ يا تÙاوت مذهبي منطقه مربوط نميشد بلكه ريشه در مباØØ« تاريخ سياسي داشته است.
با توضيØات Ùوق ميتوان ساختار سياسي منطقه را در داخل طيÙÙŠ از انواع اقتدارگرايي قرار داد. نزديكترين توصي٠شايد در طبقهبندي زير نهÙته باشد:
اقتدارگراييهاي روشنÙكرانه يا ديكتاتوري مصلØ: (گرجستان، ارمنستان)
اقتدارگرايي رمانتيك: (آذربايجان) 19
اولين نكته اينكه وجه مشترك در انواع اقتدارگرايي Ùوق اين است كه خانوادهسالاري، قومگرايي Ùˆ منطقهگرايي بر ارزشهاي ملي رجØان چشمگيري دارد. دومين نكته اينكه نوع اقتدارگرايي Øاكم بر اين كشورها عمدتاً با انتخاب آگاهانه صورت نگرÙته است Ùˆ ساختار سياسي گذشته به شدت بر وضعيت Ùعلي تاثير گذاشته است. انجام انتخابات در جمهوريهاي مختل٠منطقه (ارمنستان، گرجستان، آذربايجان) عمدتاً يادآور وضعيت تك كانديدايي گذشته بوده است. 20
ب)تعارضات خارجي
Ù‚Ùقاز شاهد بروز بياعتمادي Ùˆ تعارضات Ùوق مرزي Ùراواني است. مجموعهاي از عوامل موجب شده تا به جاي ادامه همكاريهاي پيشين، به رغم وجود پيوستگي ساختاري بين اين كشورها، هر يك از كشورها در صدد همكاري Ùˆ تعامل با بازيگران خارج از منطقه برآيند. 21
در مورد نقش روسيه وضعيت كاملاً متÙاوت است. وجود وابستگيهاي ساختاري Ùˆ دخالتهاي نظامي روسيه به Ù†Ùع ابخاز يا در گرجستان Ùˆ Ùشار بر آذربايجان جهت پيوستن به جامعه كشورهاي مشتركالمناÙع مستقل، جملگي Øاكي از آن است كه روسيه سعي دارد، ضمن كاستن از تعهدات خود نسبت به كشورهاي تازه استقلال ياÙته، آنان را به اقمار طبيعي خود در منطقه تبديل كند. كمكهاي غرب به روسيه، Ùˆ سكوت در برابر موارد وسيعي از نقض Øقوق بشر در چچن، Øاكي از آن است كه Ùضاي بينالمللي نيز منطقه را «Øيات خلوت» روسيه Ù…Øسوب ميكند. به نظر ميرسد روسيه نيز به نوعي «Ø¯ÙƒØªØ±ÙŠÙ† منطقهاي مونرو» از نوع خاص خود در منطقه را دنبال كرده Ùˆ به اجراي آن علاقمند است.22
علاوه بر مسئله رقابت بين قدرتهاي منطقهاي، وجود اختلاÙات مرزي Ùˆ همچنين تعارضات ناشي از تمايلات قومي نيز ميتواند براي كشورهاي منطقه خطرناك باشد.
در منطقه Ù‚Ùقاز علاوه بر رقابت ارمنستان Ùˆ آذربايجان بر سر مسئله قرهباغ كوهستاني Ùˆ تمايلات تجزيهطلبانه آبخازيا Ùˆ اوستيا از گرجستان – مشكلي كه اين كشورها را تهديد ميكند، پيدايش نهضتهاي جداييطلب قومي است كه خود را با استقرار ساختارهاي سياسي ملي در تعارض ميبيند. اين تمايلات در واقع ريشة تاريخي دارد.
«ÙƒÙ†Ùرانس مردم كوهنشين Ù‚Ùقاز» كه در سال 1921 ميلادي تاسيس شد، در اين تمايلات جداييطلبانه نقش داشته است. اين نهضت به اميد ايجاد يك واØد سياسي مستقل مشتمل بر مناطق گستردهاي از داغستان تا درياي سياه، داعيه جداييطلبي از روسيه Ùˆ گرجستان را به Ù†ØÙˆ Ùعالانهاي دامن ميزند. در اين راستا در واقع نوعي مناÙع مشترك بين كشورهاي منطقه در مقابله با نهضت جداييطلب Ùوق ايجاد شده است.
تجربه قريب 8 دهه Ùعاليت نهضت Ùوق نشان ميدهد كه هنوز اين نهضت نتوانسته
تمايلات پراكنشي خود را در يك قالب Ùكري مسلط در منطقه Øاكم كند.23
■موانع بروز تعارضات در منطقه Ù‚Ùقاز
بررسيهاي كارشناسي نشان داده كه زمينههاي تعارض مناÙع Ùˆ ارزشها در منطقه Ù‚Ùقاز وجود دارد. Øال سئوال اين است كه چگونه است كه در كشورهاي Ù‚Ùقاز منطقه بØراني پايدار شكل نگرÙته Ùˆ خصومتها نتوانسته به تغييرات خشونتبار انقلابي منجر شود.
شتابزدگي رسانهاي Ùˆ تÙسيرهاي علمي جملگي Øاكي از آن بود كه نوعي بØران در Øال وقوع ميباشد كه از آن به نام انقلابات رنگي ياد ميكردند از Ù„Øاظ نظري چنانكه كرين برينتون اØتجاج ميكند، كليه شرايط براي بروز يك بØران آماده مينمود. تÙسير او از يك وضعيت آماده انقلاب چنان با اوضاع داخلي اين كشورها تطابق دارد كه به نظر ميرسد در توصي٠اين مناطق نوشته شده است:
دستگاه دولتي يا به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ø§ÙƒØ§Ø±Ø¢Ù…Ø¯ است، Ùˆ يا به Ù„Øاظ غÙلت از ايجاد تغيير انطباقگرايانه در نهادهاي قديمي، Ùˆ يا به خاطر اوضاع جديدي كه از بيرون Ùشاري توانÙرسا روي دستگاه Øكومتي كه براي اوضاع سادهتر Ùˆ ابتداييتر آمادگي دارد وارد ميكند، اوضاع بايد براي بØران آمادگي داشته باشد.24
علاوه بر برينتون، جانسون نيز در چارچوب رهياÙت كاركردگراي ساختاري بر آن است كه در نتيجه ناكاركردي شدن سيستمها، انقلاب به وقوع ميپيوندد. در اين وضعيت، نياز به تغيير به صورت «Ù‡Ø¯Ù انقلابي يا ايدئولوژي» راهنماي Ùعاليتهاي تغييرطلبانه ميشود.25
اØتجاج دوركيم نيز بر Ù†Øوه استدلال جانسون Ùˆ برينتون قوت ميبخشد. دوركيم استدلال ميكند، كه به هنگام تغيير همبستگيهاي اجتماعي به اØتمال زياد Ùˆ به هنگام وقÙههاي زماني كه در دوران گذار ايجاد ميشود،جامعه دچار ناهنجاري Ùˆ خشونت ميشود.
براي بازسازي وجدان عمومي Ùˆ تعيين جايگاه اÙراد در طبقات اجتماعي Ùˆ جريان امور، زمان لازم است. تا زماني كه نيروهاي اجتماعي آزاد شده به تعادل جديد دست نياÙتهاند، ارزشهاي آنان ناشناخته است، Ùˆ براي مدتي كه جامعه Ùاقد مكانيسم تنظيم كنندگي است وضعيت بيهنجاري اوج ميگيرد.26
مطالعه انقلابات نيز Øاكي از آن است كه قاعدتاً تÙسير اين چنيني از اوضاع منطقه Ù‚Ùقاز پژوهشگر را ظاهراً به اين نتيجه ميرساند كه اين منطقه بايد در آستانه بØراني عظيم باشد. طولي نكشيده است كه انتظار از شكوÙايي اقتصادي Ùˆ نتايج ناشي از استقلال در اين جوامع جاي خود را به ياس Ùˆ كابوسي از Ùقر Ùˆ ناامني داده است. شايد با اين پيش ذهنيت، بتوان با استناد به موارد كودتاهاي جمهوري آذربايجان، شورشهاي آبخازيها در گرجستان، براي انتظار Ùوق سند تاريخي آورد.
در مقابله با اØتجاج Ùوق، چنانكه مدلهاي چارچوب Ù…Ùهومي اول اين مقاله نشان داد، اين پژوهشگر مدعي است كه Øوادث منطقه Ù‚Ùقاز را بايد به طريقي ديگر تÙسيركرد. به نظر ميرسد كه منطقه Ù‚Ùقاز گر Ú†Ù‡ دستخوش Øوادث بوده است، اما يك بررسي تاريخي نشان ميدهد كه برخلا٠كشورهاي شمالي اتØاد شوروي سابق (استوني، ليتوني، ليتواني) Ùˆ Øتي آذربايجان در كشاكش تØولات شوروي در سال 1991 ميلادي مايل به ØÙظ نظم Ùˆ نظام سابق بود. در ارمنستان، شكايت از Øمايت نظام Øاكم در شوروي از آذربايجان در رابطه با منازعه آن كشور با ارمنستان بر سر جمهوري خودمختار قرهباغ كوهستاني موجب عكسالعمل انÙعالي مبني بر استقلال شد. بنابراين ميتوان ادعا كرد كه اين جوامع هنوز در مرØله گرانشي هستند. از مقتضيات اين جوامع آن است كه در چنين مرØلهاي عكسالعمل مردم Ùˆ جامعه به تصميمات Ùˆ خواستههاي قطب Ùˆ مركز ثقل، بستگي دارد كه از بالا هدايت كننده اÙكار است. Øتي تشكيل «ÙƒÙ†Ùدراسيون مردم كوهنشين Ù‚Ùقاز» را نيز ميتوان در همين راستا تعبير Ùˆ تÙسير كرد: تÙسير تروتسكي با تاكيد بر مداخله خودجوش تودهاي، بيانگر پيدايش گرايش هاي بØراني ساختاري در جوامع است. زماني ميتوان انتظار بØران پايدار در مناطق را داشت كه جامعه به طور خودجوش نسبت به تغيير بسيج شده باشد.
غيرقابل ترديدترين جلوه يك انقلاب Øضور مستقيم مردم در Øوادث تاريخي است... در اين Ù„Øظات Øساس، موقعي كه نظم سابق ديگر قابل دوام براي تودهها نيست، آنها بر سدهاي موجودي كه آنان را از صØنه سياسي دور ميدارد ميتازند نمايندگان سنتي خود را به دور ميريزند، Ùˆ با مشاركت مستقيم خود بنيادهاي رژيم جديدي را پي مينهند. تاريخ يك انقلاب، قبل از همه، تاريخ ورود مقتدرانه تودهها به داخل Øوزه Øاكميت كشور خود است.27
چنانچه شواهد تاريخي نشان ميدهد كمتر تمايل خودجوشي در منطقه جهت ايجاد تغييرات اساسي از سوي مردم به وجود آمده است. سرنوشت مردم منطقه Ù‚Ùقاز عمدتاً تØت سيطره قدرتهاي Øاكم پيشين رقم خورده است. جامههاي مختل٠از بيرون بر قامت اين مردم پوشانده شده، بدون آنكه قامت دروني جامعه تØول پذيرÙته باشد. اما آيا چنين تÙسيري از وضعيت منطقه Ù‚Ùقاز ميتواند منادي آن باشد كه هيچ گاه اين منطقه دچار وضعيت بØراني Øتي در كوتاهمدت نخواهد شد؟ تØول اوضاع در منطقه بستگي به تصميم رهبراني دارد كه نتوانند اقتدار خود را به جامعه القاء كنند. روØيه گرانشي جامعه ايجاب ميكند كه القائات در جامعه نقش موثري داشته باشد. در صورتي كه رهبران با Ù†Ùوذ بتوانند در پيروان خود القاء موثري در بروز بØران يا برعكس كنترل بØران داشته باشند، عكسالعمل جامعه به مقتضاي آن Ùعال خواهد شد.
در تاييد Ùرضيه Ùوق ميتوان از ناكارآمدي اهدا٠رهبران «ÙƒÙ†Ùدراسيون مردم كوهنشين Ù‚Ùقاز» نيز مثال آورد. به رغم سابقه تاريخي بيش از هشت دهه Ùعاليت، Ùقدان اجماع Ùكري بين رهبران گروههاي متعارض، Ùˆ ناتواني رهبران در القاء اÙكار خود در پيروان زمينهاي را Ùراهم آورده كه اين گروه در ايجاد بØران منطقهاي موÙÙ‚ نباشد. چنانچه هر يك از اين دو منطقه آنگونه كه تروتسكي وص٠ميكند وارد مرØله انقلابي (پراكنشي) از رشد شده بودند، هر يك از مكانيسمهاي شليك وخيم شدن اوضاع اقتصادي Ùˆ برخوردهاي كوچك قومي ميتوانست به سهولت به بØران تبديل شود. در چنين صورتي رهبران نميتوانستند به Ù„Øاظ نهادينه شدن ميل پراكنشي در جامعه نسبت به اين تØولات بيتÙاوت باشند. در واقع از جوامع پراكنشي به بعد، رهبران بازتاب دهنده گرايشهاي موجود در جوامع ميشوند. ميل به استقلال Ùˆ تعيين سرنوشت خود به عنوان اهرم Ùشار، رهبران را به سياستي پراكنشي واميدارد. اين در Øالي است كه در Ù‚Ùقاز كه در مرØله پيشرÙتهتري از مناطق ديگر جدا شده شوروري سابق قرار داشت. پس از خونريزيهاي بسياري كه از برخورد بين نيروهاي آبخازي Ùˆ گرجستان به وجود آمد، رهبران آن زمان توانستند با مهارت روند جريانات را چنانكه خود تواÙÙ‚ كرده بودند كنترل كنند Ùˆ جنگ به قرارداد ترك مخاصمه Ùيمابين رهبران وقت تبديل شد.28
دان Ùˆ گرين نيز بر اين مشاركت منÙعلانه مردم – البته در جوامع گرانشي – مهر تاييد ميزنند. به نظر آنان، طرØهاي انقلابي معمولاً با تدابير نخبگان متعهد Ùˆ بدون تاثيرپذيري چندان از تودهها تدوين ميشود. به همت Ùˆ توان رهبران، مردم در مراØÙ„ بعدي به استخدام اميال Ùˆ اهدا٠رهبران انقلابي درميآيند.29 البته لازول ميزان موÙقيت اهدا٠رهبران را صرÙاً تابعي از پيام نميداند. به نظر او، علاوه بر ميزان توان Ùرستنده در القاء پيام خود، عواملي چون ماهيت پيام، وسيله ارتباط، گيرنده Ùˆ تاثير آن نيز نقش موثري در شكلگيري تØولات دارند. Ùقدان القاءپذيري جامعه Ùˆ يا ناتواني دستگاههاي ارتباط در ايجاد القاء در پيروان بر قدرت مركز ثقل در تهييج Ùˆ يا آرام كردن پيروان گرانشي ميتواند نقش تعديل كننده داشته باشد.30
در منطقه Ù‚Ùقاز بØرانزايي Ùˆ بØرانزÙدايي جامعه به توان تهييجي رهبران قومي در القاي تمايلات خود بستگي دارد. نبود زيرساخت ارتباطي گسترده، Ùˆ غلبه رهبران طرÙدار وضع موجود، همراه با ساخت اداري به ارث رسيده از شوروي سابق به آرام بودن اوضاع جامعه ياري رسانده Ùˆ نگراني نسبت به تغيير بØرانساز چندان موجه قلمداد نميشود. چنانچه شرايط Ù…Øيطي به تغيير اوضاع كمك كند، ميتوان انتظار بØرانهاي كوتاهمدت را در قالب تمايلات قومي دانست. سالها طول ميكشد تا تمايلات انقلابي در اين جوامع ايجاد شود. چنانكه در قالب چارچوب Ù…Ùهومي Ú¯Ùته شد، شواهد تجربي نشان ميدهد، بسياري از جوامع هيچ گاه وارد اين مرØله نميشوند. Ú†Ù‡ بسا منطقه Ù‚Ùقاز نيز مصداق اين جوامع باشد. سير تØولات تاريخي جوامع نشان ميدهد كه تا Ú†Ù‡ Øد يك جامعه نسبت به پذيرش تمايلات انقلابي آمادگي دارد. به Ù„Øاظ سابقه تاريخي، به نظر ميرسد كه در منطقه Ù‚Ùقاز بيش از هر كشور ديگري صرÙاً ارمنستان آمادگي پرورش اين تمايلات را در بلندمدت داشته باشد. در صورتي كه بتوان چنين ادعايي كرد، صرÙاً اين جوامع بيش از جوامع ديگر ميتوانند در آينده دور، مهد شكوÙايي دموكراسي سياسي Ùˆ يا دموكراسي مدني در قالب سوسيال دموكراسي باشند.
به نظر ميرسد چنانچه رهبران داخلي Ùˆ كشورهاي خارجي مايل باشند به ايجاد گرايش ناÙرجام براي پوشاندن ساختار دموكراتيك بر اين جوامع دست زنند، به اØتمال زياد اين اقدام زودرس Ùضايي را Ùراهم خواهد آورد كه به قول دوركيم به بيهنجاري Ùˆ در نتيجه بØران خواهد انجاميد. نكته اصلي اين است كه تا زماني كه جبريتهاي Ùيزيولوژيك (در قالب قومي – زباني ...) راهنماي تعاملات انساني در يك جامعه است، Ùˆ در آن جامعه تقاضاهاي عرÙÙŠ Ùˆ رÙاهي به طور خودجوش ظهور نكردهاند، ساختار مناسب نيز بايد اقتدارگرا Ùˆ غيردموكراتيك باشد. زماني كه تقاضاها عرÙÙŠ Ùˆ رÙاهي ميشوند Ùˆ مشخص ميشود كه جامعه توان درك عملي به وجود آمدن هويتهاي جمعي متكثر Ùˆ جديد اقتصادي – سياسي را در كنار هويتهاي پيشين كسب كرده است، در اين مرØله، انديشه سياسي در بهتر اداره كردن جامعه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠØ´ÙˆØ¯. آغاز راه با گرايشهاي پراكنشي Ùˆ تقابل تعارض بين ايدئولوژيهاي رقيب آغاز ميشود كه با ارائه جمعي Ùˆ ارتقاي شعور سياسي در تدوين، ØªÙ†Ù‚ÙŠØ Ùˆ نهادينه شدن انديشه مشترك سياسي ضرورت پيدا ميكند. پيشرÙت همزمان در نهادينهسازي انديشه Ùˆ ساختارهاي اجتماعي به تسريع Ùˆ پيدايش جامعه مدني Ùˆ گرايشهاي Ùراكنشي ياري ميرساند. كشورهاي منطقه Ù‚Ùقاز، چنانچه آمادگي چنين تØولي را داشته باشند، راهي دراز براي رسيدن به اين منزلت را قبلاً بايد بپيمايند.
■بازتاب تعارضات قومي در منطقه Ù‚Ùقاز Ùˆ نتيجهگيري از آن:
در پي تØولات سريع Ùˆ Ø´Ú¯Ùتيآور سالهاي 91-1989 شوروي سابق Ùˆ Ùروپاشي آن، در Øوزه آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز كشورهاي متعدد، با همگرائي Ùˆ واگرائي مختل٠در روابط بينالمللي پا به عرصه ظهور نهادند كه اين زايش جديد سياسي وضعيت ژئوپلتيك جهاني را به چالش درآورده Ùˆ عامل بروز بØرانهاي سياسي – امنيتي در منطقه گرديد. بالاخص، Øوزه Ù‚Ùقاز جنوبي كه اندك زماني پس از Ùروپاشي، يكي از ميدانهاي مهم چالشها Ùˆ رقابتهاي منطقهاي Ùˆ Ùرامنطقهاي گرديده Ùˆ بيثباتي سياسي – اجتماعي Ùˆ ضع٠اقتصادي جمهوريهاي اين منطقه را به نمايش گذاشت كه اين امر تعميق Ùˆ Ùعال شدن شكاÙهاي سياسي – اجتماعي – Ùرهنگي – تاريخي – قومي Ùˆ Ùرقهاي، Øضور Ùˆ تعارضات سياسي – ايدئولوژيك قدرتهاي منطقهاي تاثيرگذار بر امنيت Ùˆ اقتصاد منطقه را در پي داشت كه ثبات سياسي اين Øوزه را دچار تزلزل Ùˆ تØول ساخته Ùˆ مشكلات عديدهاي را در منطقه ايجاد نمود. در اين قسمت از مقاله به بررسي انواع تعارضات قومي تاثيرگذار در منطقه Ù‚Ùقاز پرداخته ميشود:
ال٠– تعارضات هويتي: Ù‚Ùقاز جنوبي كه شامل سه كشور كوچك يعني جمهوريهاي آذربايجان، ارمنستان Ùˆ گرجستان بوده، Ùˆ از Ù„Øاظ جغراÙيايي در جنوب Ùدراسيون روسيه قرار دارند كه با Ùروپاشي شوروري در 1991 ميلادي Øول Ù…Øور قومي – Ùرقهاي اعلام استقلال نمودند. هر يك از واØدهاي سياسي Ùوق داراي قوم Ùˆ نژاد مسلط با زبان Ùˆ مذاهب مختل٠ميباشند؛ مثلاً جمهوري آذربايجان از نقطه Ùˆ آمار با 8 ميليون جمعيت Ùˆ از نظر قومي غالب با 80% آذري Ùˆ از Ù„Øاظ ديني مسلمان Ùˆ از Ù„Øاظ مذهبي شيعه مذهب Ùˆ از Ù„Øاظ زبان گويش تركي آذري Ùˆ جمهوري ارمنستان با بيش از 3 ميليون جمعيت، Ùˆ از Ù„Øاظ قوم غالب با 93% ارمني Ùˆ از Ù„Øاظ ديني مسيØÙŠ بوده Ùˆ پيرو كليساي ارتدوكس ارمنستان ميباشند كه با زبان ارمني نيز صØبت مينمايند Ùˆ جمهوري گرجستان با داشتن 7/4 ميليون جمعيت از Ù„Øاظ ديني مسيØÙŠ Ùˆ پيرو كليساي ارتدوكس گرجستان بوده Ùˆ به زبان گرجي تكلم مينمايند.
در اين تنوع چند قومي Ùˆ چند نژادي، Øوزه منطقه Ù‚Ùقاز به عنوان (موزه اقوام) شناخته شده است، كه بيش از 60 گروه قومي با منشاء Ù…Øلي – منطقهاي، در Øدود 300 هزار كيلومتر مربع را اشغال كردهاند، 60 گروه قومي ديگر نيز در اين منطقه زندگي ميكنند كه سرزمين مادري آنان در جاي ديگري در خارج از منطقه قرار دارد كه همزمان با شكست ارتش سرخ در اÙغانستان Ùˆ Ùروپاشي شوروي شكاÙهاي قومي Ùˆ Ùرقهاي در اين ناØيه Ùعال گرديده Ùˆ موجب سياسي شدن جديد قوميتها Ùˆ Ùرقههاي جمهوريهاي سه گانه Ùوق گرديد. 31 در اين بين عدم تجانس Ùرهنگ Ùˆ تمايز قوميتهاي سياسي باعث تنش Ùˆ بØران در نقاط آسيبپذير منطقه Ù‚Ùقاز گرديده كه از آن جمله ميتوان به مناقشه منطقه خودمختار قرهباغ كوهستاني اشاره نمود.
اين منطقه خودمختار جزء جمهوري آذربايجان بوده Ùˆ داراي سكنه ارمني Ùˆ آذري ميباشد، كه بعد از Ùروپاشي شوروي به دليل اختلا٠جمهوري آذربايجان Ùˆ جمهوري ارمنستان تبديل به منطقه بØراني Ùˆ جنگ زده شده Ùˆ اختلا٠Ùوق در اين منطقه همچنان وجود دارد.
گر Ú†Ù‡ ريشههاي اصلي اين اختلا٠به ÙتوØات زميني امپراتوري تركان عثماني Ùˆ سياستهاي «Ø¬Ø§Ø¨Ø¬Ø§ÙŠÙŠ» بيشتر مربوط ميشود تا به گسترش دامنه خلاÙت Ùˆ تØكيم Øاكميت آن. از اوايل قرن 19 به بعد با اشغال اين نواØÙŠ توسط دولت تزاري سياستهاي تÙرقهاÙكني Ùˆ تضاد Ùرقهاي Ùˆ قومي در منطقه دنبال Ùˆ Ùرهنگ ملي Ùˆ زبانهاي بومي آنها نابود گرديد. روش روسيه تزاري در Ù‚Ùقاز جلوگيري از ÙˆØدت قومي Ùˆ Ùرهنگي مردم بود تا مانع اتØاد مردم شوند Ùˆ در عوض بين تودهها تÙرقه مياÙكندند تا Ù†Ùوذ خود را بيش از پيش تØكيم بخشند. به همين دليل بود كه ارامنه را در قرهباغ اسكان داده Ùˆ از كرانههاي رود دÙÙ† قزاقها را به گنجه Ùˆ ايروان ميآورند.32
از اين جهت پس از Ùروپاشي شوروي سابق، منطقه قرهباغ كوهستاني با جمعيت بالغ بر 150000 Ù†Ùر، عليه Øكومت مركزي جمهوري آذربايجان شورشهاي جداييطلبانه را كه از جانب جمهوري ارمنستان مستقيماً Øمايت Ùˆ پشتيباني ميگرديد، آغاز نمودند، كه منتج به جنگ دو كشور گرديده Ùˆ هم اكنون نيز منطقه قرهباغ كوهستاني به اشغال ارمنستان درآمده Ùˆ در عمل به ارمنستان ملØÙ‚ گرديده است. دامنه اين بØران نه تنها به منطقه Ù‚Ùقاز جنوبي Ù…Øدود نشد بلكه پاي قدرتهاي منطقهاي Ùˆ Ùرامنطقهاي مانند: روسيه، تركيه، آمريكا، اتØادية اروپا Ùˆ Øتي اسرائيل را به اين منطقه بازنمود Ùˆ زمينهساز بØران طويلالمدت در اين منطقه گرديد. طبيعتاً اگر اين بØرانها مهار نگردند زمينه را براي بØرانسازي مداوم آماده خواهند كرد. همچنين، مناطق آسيبپذير مانند جمهوري خودمختار نخجوان، آبخازيا، آجارستان Ùˆ اوستياي جنوبي كه در اين منطقه قرار دارد Ùˆ بيثباتي سياسي – اجتماعي آنها Øاكي از تراژدي هويتي – Ùرهنگي ميباشد دچار يك بØران طويلالمدت خواهند بود. شايد بتوان Ú¯Ùت كه علت تداوم Ùˆ تطويل بØران در اين منطقه آن است كه در Ù‚Ùقاز Øدود 60 گروه قومي – Ùرقهاي از سه خانواده بزرگ ايبر Ù‚Ùقاز، هند Ùˆ اروپايي Ùˆ بالاخره آلتايي زندگي ميكنند. علاوه بر تمايزهاي قومي، اين منطقه Ù…ØÙ„ تلاقي دو دين بزرگ اسلام Ùˆ مسيØيت بوده Ùˆ Øضور تالشيها Ùˆ لزگيهاي سني در آذربايجان شيعي، آبخازيها، اوستيها Ùˆ آجارها در گرجستان Ùˆ تÙرقههاي قومي – Ùرقهاي بين ارامنه با تركيه Ùˆ آذربايجان ميتواند منطقه را درگير بØران بلندمدتي كند.33 البته به عقيده بسياري از كارشناسان مسئله اختلا٠تاريخي در Ù‚Ùقاز جنوبي Ùرضيهاي است كه استعمارگران جهت پيشبرد مناÙع Ùˆ Ù†Ùوذ خود عنوان Ùˆ در روابط بينالمللي آن را Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ù…ÙˆØ¯Ù†Ø¯. زيرا استعمار در بيثباتي ريشه گرÙته Ùˆ در شرايط بيثباتي توسعه مييابد. چنانچه پس از Ùروپاشي شوروي سابق بيثباتي Ùˆ خلاء قدرت در منطقه ايجاد گرديد، كه با تغيير ژئوپلتيك منطقه، بازيگران منطقهاي Ùˆ Ùرامنطقهاي اين خلاء قدرت را پر نموده Ùˆ با استÙاده از قدرت براي تامين مناÙع خود در منطقه جايگزين شدند Ùˆ چون مناÙع آنها در تعارض همديگر بودند، كشمكشهاي منطقه را به وجود آوردند.
ب – تعارضات ژئوپلتيكي Ùˆ ژئواكونوميكي: Ù‚Ùقاز يكي از مناطق مهم استراتژيك است كه بين درياي سياه Ùˆ درياي خزر قرار گرÙته Ùˆ نقطه ارتباط قاره اروپا با قاره آسيا ميباشد. مردم اين منطقه داراي Ùرهنگ، نژاد Ùˆ اديان مختل٠بوده Ùˆ با داشتن ذخاير عظيم هيدروكربني در Øدود 710 ميليارد مترمكعب گاز، 15-30 ميليارد بشكه Ù†Ùت Ùˆ خطوط ارتباط Øمل Ùˆ نقل Ùˆ خطوط لوله Øمل انرژي Øايز اهميت است. همچنين، با قرار گرÙتن در ناØيه غربي Øوزه خزر كه از اهميت ژئوپلتيكي خاصي برخوردار است همواره داراي ويژگيهاي استراتژيك بوده Ùˆ با سه قدرت منطقهاي يعني روسيه، ايران، تركيه كه از قدرت مانور بيشتري در منطقه برخوردارند مرز مشتركي داشته Ùˆ Ù…ØÙ„ تلاقي Ù…Øورهاي ارتباطي شمال اروپا به اقيانوس هند Ùˆ خاور دور ميباشد. اهميت ژئوپلتيك Ùˆ ژئواكونوميك اين منطقه مورد توجه شركتهاي Ù†Ùتي Ùˆ قدرتهاي بزرگ جهاني قرار گرÙته از اين رو موÙقيت استراتژيك Ùˆ ژئوپلتيك اين Øوزه همراه با منابع طبيعي Ùˆ قابليتهاي تكنولوژيك آن سبب تمركز Ù…Øور سياست خارجي ابرقدرتها Ùˆ قدرتهاي منطقهاي در اين Øوزه گرديده Ùˆ منطقه را تقريباً به ساØÙ‡ Ù†Ùوذ آمريكا Ùˆ روسيه مبدل گردانيده است.
ج- تعارض مناÙع قدرتها Ùˆ چالش منطقه: با اوجگيري Ùˆ گسترش بØرانهاي منطقهاي Ùˆ Ù…Øلي نظير بØران اÙغانستان، كشمير، اويغورستان، تاجيكستان، قرهباغ، چچن، آبخازيا Ùˆ غيره تØركات سياسي، Øضور نظامي Ùˆ Ùعاليتهاي اقتصادي بازيگران درون منطقهاي Ùˆ Ùرامنطقهاي نظير كشورهاي روسيه، ايران، تركيه، چچن، ازبكستان، هند، پاكستان، ژاپن، عربستان سعودي Ùˆ غيره هر يك بنابر دلايلي در اين Øوزه مستقيم Ùˆ غيرمستقيم در قالب ميانجيگري، Ú¯Ùتمانهاي سياسي، گسترش ناتو، سرمايهگذاري اقتصادي Ùˆ غيره Ùعال گرديده است.34 Øال بر اساس اصل نتيجهگيري Ùˆ تكميل مقاله Ùهرستي از تعارضات مكاني Ùˆ برخوردهاي نژادي از Ù‚Ùقاز را به صورت كاملاً مختصر آورده شده تا خواننده بتواند ارزيابي دقيقي از موضوع داشته باشد.
â– Ùهرست تعارضات Ùˆ برخوردهاي نژادي، ارضي Ùˆ Ù…Øلي در منطقه Ù‚Ùقاز
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø§ÙŠÙ†ÙƒÙ‡ به خاطر روشن شدن اصل تعارض Ùˆ برخورد، علائم توضيØÙŠ ذيل آورده شده Ùˆ در متن جهت اختصار Ùقط Øرو٠انگليسي قيد شده است.
A. تغييرات مرزي
A1. يك تغيير در وضعيت خط مرزي
A2. انتقال يك واØد سياسي – ملي از جمهوري اتØاد شوروي سابق به واØدديگر
B. تغييرات در وضعيت واØدهاي ارضي Ùˆ Ù…Øلي
B1. ايجاد واØدهاي جديد سياسي – ملي
B2. استقرار مجدد Ùˆ Ø§ØµÙ„Ø§Ø ÙˆØ§Øدهاي سياسي – ملي سابق
B3. استقرار يا اÙول در موقعيت واØد سياسي – ملي
B4. ÙˆØدت دوباره دو يا چند واØد
B5. اكتساب مالكيت از طريق يك واØد ارضي Ùˆ Ù…Øلي
.Cاسكان دوباره گروههاي نژادي
C1. اخراج
C2. دوباره به تابعيت دولت خود درآمدن
شماره نوع رويداد يا Ø·Ø±Ø Ù¾ÙŠØ´Ù†Ù‡Ø§Ø¯ÙŠ
1
|
B3
|
ايجاد جمهوري آديغه[2] Ùˆ تجزيه از ناØيه كراسنودار در روسيه
|
2
|
A1
|
انتقال نواØÙŠ ساØلي كراسنودار به منطقه آديغه
|
3
|
A1
|
انتقال بخش جنوبي سوچي عليا[3] به گرجستان
|
4
|
B2
|
اعلام جمهوري كازاك در سرزمين استان خودمختار سابق كوبان[4]
|
5
|
B2
|
پيدايش جمهوري خودمختار چركس[5]
|
6
|
B2
|
پيدايش جمهوري خودمختار كاراچايا[6]
|
7
|
B2
|
اعلاميه جمهوري كاراچايوو – چركسيا[7] Ùˆ تجزيهاش از ناØيه استاوروپل[8]
|
8
|
B1
|
اعلام جمهوري آبازين[9] Ùˆ تجزيهاش به كاراچايوو – چركسيا
|
|
|
|
9
|
B1
|
اعلام يك بخش ارضي – Ù…Øلي كازاك تØت عنوان زلنچوكسواوروپسكي[10] Ùˆ انتقال از كاراچايوو – چركسيا به استاوروپل يا ناØيه كراسنودار
|
10
|
B2
|
پيدايش جمهوري كاباردينيا[11] به عنوان يك واØد خودمختار
|
11
|
B2
|
بيانيه جمهوري بالكار[12] - در داخل Ùدراسيون روسيه
|
12
|
B4
|
ايجاد يك جمهوري تØت عنوان كاباردينو – چركسيا[13]
|
13
|
B4
|
ايجاد جمهوري بالكار – كاراچايوو
|
14
|
A1
|
انتقال بخشي از اوستياي شمالي با شهر «Ù…وزدوك»[14] به كاباردينو بالكاريا
|
15
|
A1
|
انتقال بخش شرقي اوستياي شمالي به چچن اينگوش[15]
|
16
|
B1 B2
|
ايجاد جمهوري مستقل اينگوش شمول نواØÙŠ شرقي اوستياي شمالي
|
17
|
B2
|
اعلام جمهوري مستقل چچن
|
18
|
B2
|
اعلام خودمختاري منطقه كازاك در ناØيه سانژنسكي[16] Ú†Ú†Ù† اينگوش
|
19
|
B4
|
اعلام يك چركسياي واØد شامل: چركسيا، كاباردا، آديغه Ùˆ نواØÙŠ ساØلي منطقه كراسنودار
|
20
|
B4
|
ايجاد جمهوري گورسكايا[17] شامل: چچن اينگوش، اوستياي شمالي، كاباردا و چركسيا
|
21
|
B4
|
پيدايش كنÙدراسيون خلقهاي Ù‚Ùقاز Ùˆ جدايي از شوروي Ùˆ گرجستان
|
22
|
B2
|
پيدايش يك جمهوري كازاك در استان خودمختار٠ترك[18] سابق
|
23
|
B2
|
پيدايش استان خودمختار كازاكنشين نوگايسكو- ترسكايا[19]
|
24
|
B1
|
پيدايش جمهوري نوگاي[20] در نواØÙŠ شرقي منطقه استاوروپل Ùˆ داغستان[21] شمالي
|
25
|
B1
|
اعلام جمهوري كوميك[22] در داخل روسيه در بخش مركزي Ùلات داغستان
|
26
|
B1
|
اعلام جمهوري آوار[23] در مركز و بخشهاي غربي جمهوري خودمختار داغستان
|
27
|
B1
|
اعلام جمهوري دارگين[24] در قسمت شرقي داغستان كوهستاني
|
28
|
B5 B1
|
پيدايش يك جمهوري Ùدراتيو در داغستان
|
29
|
B1
|
پيدايش جمهوري لزگيستان[25] در مرزهاي مشترك ميان داغستان Ùˆ جمهوري آذربايجان به عنوان بخشي از Ùدراسيون روسيه يا يك واØد مستقل
|
30
|
C1
|
دوباره به تابعيت دولت خود درآمدن٠اينگوش در ناØيه شهري اوستياي شمالي
|
31
|
C1
|
اخراج Ùˆ تعارض قزاقها از بخش شانژنسكي واقع در Ú†Ù†Ú†Ù† اينگوش زير Ùشار ناسيونالسيم چچنها
|
|
|
|
32
|
C2
|
بازگشت چچن- آكينها[26] به داغستان غربي
|
33
|
A1
|
انتقال بخش غربي دلتاي ولگا[27] به كالميكيا[28]
|
34
|
A2 B3
|
تجزيه آبخازيا از گرجستان و انتقالش به روسيه يا انتقال به يك جمهوري مستقل
|
35
|
B3
|
پيدايش جمهوري خودمختار اوستياي جنوبي در داخل گرجستان
|
36
|
B3
|
لغو خودمختاري سرزمين اوستياي جنوبي
|
37
|
B4 ÙˆB3ÙˆA2
|
تجزيه اوستياي جنوبي از گرجستان، اتØاد دوباره اوستياي جنوبي Ùˆ اوستياي شمالي كه شامل يك اوستياي واØد در روسيه Ùˆ يا تأسيس به عنوان يك دولت مستقل
|
38
|
B4
|
لغو خودمختاري منطقه آجار[29]
|
39
|
A1
|
انتقال بخش جنوبي گرجستان (جاواكتيا[30]) به ارمنستان
|
40
|
A1
|
انتقال بخش جنوبي گرجستان به آذربايجان
|
41
|
C0
|
اخراج اوستيها از جنوب اوستيا و جنگ آنها
|
42
|
C0
|
اخراج آوارها از گرجستان
|
43
|
C1
|
بازگشت تركهاي گرجي به سرزمين تاريخي خود در مسختيا[31] در گرجستان
|
44
|
A1
|
انتقال بخش شمال غربي آذربايجان به گرجستان
|
45
|
A2 B3
|
جدايي منطقه قرهباغ كوهستاني (ناگورنو- قرهباغ) از آذربايجان Ùˆ انتقال به ارمنستان با كنترل مستقيم Ùدراسيون روسيه
|
46
|
A2
|
انتقال قرهباغ كوهستاني (ناگورنو- قره باغ) به ارمنستان
|
47
|
A1 B3
|
پيدايش جمهوري خودمختار قرهباغ كوهستاني (ناگورنو- قرهباغ) كه استان خودمختار قرهباغ قبلي را شامل ميشد و جدايي بخش شوميانووسكي[32] از آذربايجان
|
48
|
B2
|
استقرار مجدد و پيوستگي دوباره بخش شوميانووسكي به آذربايجان
|
49
|
B3
|
لغو منطقه قرهباغ كوهستاني (ناگورنو- قرهباغ) به عنوان استان خودمختار
|
50
|
B1
|
پيدايش سرزمين خودمختار تالش[33] در آذربايجان
|
51
|
B1
|
پيدايش سرزمين خودمختار كرد در آذربايجان
|
52
|
C0
|
اخراج ارمنيان از قرهباغ كوهستاني (ناگورنو قرهباغ) و جنگ آنها
|
53
|
C2
|
بازگشت ارمنيها به بخشهاي مركزي و شمالغربي آذربايجان
|
54
|
C1
|
اخراج ارمنيها از بخشهاي مرزي غرب جمهوري آذربايجان و جنگ آنها
|
55
|
A1
|
انتقال بخشهاي جنوبي ارمنستان به آذربايجان
|
56
|
C2
|
بازگشت آذربايجانيها به بخشهاي مرزي شمال شرقي ارمنستان
|
■منابع و مأخذ:
1- يوجي، جانÙرانكو- تكوين دولت مدرن- ترجمه بهزادباشي- تهران- Ø¢Ú¯Ù‡-1377
2- بروجردي، مهرزاد- روشنÙكران ايران Ùˆ غرب- ترجمه جمشيد شيرازي- تهران- Ùرزان روز-1378
3- همان- ص 26 تا ص30
4- F. Barth (ed.). Ethnic Groups and Boundaries: The Social Organizatio ofCulture Differences. London and Oslo. Allen & Unwin and Forgalet. 1969.
5-P. Brass. Ethnicity and Nationalism: Theory and Experience, London. Sage. 1991.
6- C. Geertz, The Interpretation of Culture, New York. Basic Books. 1973.
7- N. Glazer and D.P. Moynihan. Ethnicity Theory and Experience. London. Cambridge. Harvard University Press. 3rd ed. 1979
8- D. L: Horowitz. Ethnic Groups in Conflict, University of California Press. Berkeley. 1985.
9- M. Nash. The Cauldron of Ethnicity in Modem World. University of Chicago Prees. Chicago. 1989.
10- J. Rex. Race and Ethnicity. Open University Prees, 1986
11- E. Shils. "Primordial, Personal. Sacred and Civil Ties". British Journal of Sociology, 8.2. 1957.130-145
12- Lake, David A, and Donald Kothchild (eds). The International Spreald ofEthnic Conflict Fear Diffusion and Escalation, Princeton, Princeton University, Press, 1998.
13- Ibid, chap.5.
14- Ibid, Chap.3.
15- Karen Dawisha and Bruce Parrott, Russia and the New States of Eurasia (New York). Cambridge University Press, 1994), pp. 336-339.
16- ب اقتصاد شورهاي مشتركالمناÙع در سه ماهه اول 1996 – اقتصاد خراساي- شماره 166- سال 1375
17- EIU: Country Profite 1994-5, p.13.
18- EIU: Country Report 3 rd quarter 1993, 4th quarter 1995 and 1994-95.
19- Dawish and Parrott, Op. cit., p.147.
20- Ibid., p.149.
21- Moscow Central Television: First Program and Orbital Network, 24 June 1992, In FBIS-SOV 924 July (1992) p.24.
22- در سال 1823 مونروئه رئيس جمهور امريكا طي پيامي به مجلس آمريكا، آمريكاي لاتين را به عنوان Øيات خلوت آن كشور معرÙÙŠ كرد.
23- Svetlana Chervonnaya, Conflict in Caucasus, pp. 82-87
24- Crane Brinton, The Anatomy of Revolution, revised., (New York: Vantage Books, 1965, 251)
25- Chalmers Johnson, Revolution and the Social System, (Stanford, Ca: The Hoover Institute, 1964), pp. 26-57.
26- Emile Durkheim, Sucide, A Study in Sociology, Translated by John A. Spaulding and George Simpson. (New York: free press, 1951)
27- Leon Trotski, History of the Russian Revolution, 2 Vol. (London: Gollancs, 1937), PXVII.
28- سيدØسين سيÙزاده، «Ø¨Øران هويت ملي در آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز» Ùصلنامه مطالعات آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز، سال دوم، شماره 4ØŒ (بهار 1373)
29- John Dunn, Modern Revolutions: An Introduction to the Analysis of aPolitical Phenomenon 2nd ed. (Cambridge: Cambridge University Press, 1989), and Thomas H. Green, Comparative Revolutionary Movements: TheSearch for Theory and Justice, (Englewood Cliffs, N.J: Prentice- Hall, 1984), p.90.
30- Harold Lasswell, The Structure and Function of Communication inSociety, (New York: University of Illinois Press 1972, p.117.
31- غلامرضا هاشمي، «Ø¹ÙˆØ§Ù…Ù„ درون منطقهاي تاثيرگذار بر امنيت Ù‚Ùقاز»Ùصلنامه، مطالعات آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز، شماره 40ØŒ (زمستان 1381)ØŒ ص96.
32- Øسين آباديان، «Ø±ÙˆØ§ÙŠØª ايراني جنگهاي ايران Ùˆ روس». (1380)ØŒ ص 148.
33- سيدØسين سي٠زاده، «Ù‚Ùقاز Ùˆ تراژدي لاينØÙ„ هويت ملي»ØŒ Ùصلنامه مطالعات آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز، شماره 27ØŒ (پاييز 1378)ØŒ ص 87.
34- غلامرضا هاشمي، پيشين، ص 98.
35- دكومرسينت: مجله ماهانه مسكو.
36- مقاله ويژه مجله روسيسكاياگازتا.
37- نقشه آشوب Ùˆ برخوردهاي نژادي در اتØاد شوروي سابق تهيه شده از طر٠اداره تØقيقات مرزي بينالمللي، بولتن مرزي.
38- ژئوگراÙÙŠ انتخابي اتØاد شوروي سابق، برگرÙته از جغراÙياي سياسي جديد اروپاي شرقي.
39- «Ù†ÙƒØ§ØªÙŠ مهم در مورد مسائل ملي»ØŒ كامپليت Ùˆ وركز.
40- تركيب ملي خلقها در اتØاد شوروي سابق، قرارداد اتØاد Ùˆ مكانيزم Ùˆ چگونگي ارگان Ùˆ سازمان ارضي- ملي در اتØاد شوروي سابق مجله Territory Briefing
41- عصمت اللهي، Ù…Øمد هاشم- بررسي ساختار اخبار اÙغانستان در مطبوعات ايران- پاياننامه كارشناسي ارشد- دانشگاه علامه طباطبائي-1374
42- كاظمزاده، Ùيروز- روس Ùˆ انگليس در ايرا Ù† 1914- 1864- ترجمه دكتر منوچهر اميري- شركت سهامي كتابهاي جيبي-1351
43- عظمت، Øياتخان- راهآهن Ùˆ اقتصاد آسياي مركزي- ويژهنامه سمينار هشتم Ùصلنامه مطالعاتي آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز شماره 8-1373
44- مجموعه مقالات يازدهمين همايش بينالمللي آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز «Ø§Ù…نيت در Ù‚Ùقاز جنوبي» مقاله Ù‚Ùقاز جنوبي Ùˆ بازتاب تعارضات هويتي – Ùرهنگي بر بي ثباتي منطقه- نويسنده ميرآقا Øقجو- اÙغانستان
45- Ùصلنامه مطالعات راهبردي «Ø§ÙŠÙ…ان Ùˆ ايمني» - سال پنجم- شماره اول- بهار 1381- شماره 15 مقاله درآدمي بر پيدايش مسايل قومي در جهان سوم- Ù…Øمدعلي قاسمي
46- Ùصلنامه Ùرهنگي Ùˆ اجتماعي Ú¯Ùتگو شماره 43- مهرماه سال 84
معرÙÙŠ كتاب «Ù‚وميت در علوم اجتماعي معاصر» به قلم آقاي مراد شقÙÙŠ
47- Ùصلنامه مطالعات آسياي مركزي Ùˆ Ù‚Ùقاز «Ø§ÙŠØ±Ø§Ù† Ùˆ روسيه»- سال چهارم، شماره 12- 1374 قسمت برخوردهاي نژادي.... ترجمه آقاي قاسم ملكي
Assimilation به Ùرآيندي اطلاق ميشود كه طي آن اÙرادي كه در Ù…Øدوده يك سرزمين زندگي ميكنند بصورت اجباري يا اختياري خود را با Ùضاي Øاكم هماهنگ كنند. از آنجا كه معادل دقيق اين Ù…Ùهوم در ترجمه Ùارسي وجود ندارد، عين واژه در مقاله به كار رÙته است.
2- Adygey
3- Greater Sochi
4- Kuban
5- Cherkessian Republic
6- Karachayevian Republic
7- Karachayevo Cheressian Republic
8Stavropol -
9 Abazis -
10Zelenchukso-Urupsky -
11Kabardinia -
12Balkarian Republic -
13Cabardino-Cherkessian Republic -
14Mozdok -
15Checheno – Ingushetia -
16 Sunzhensky -
17 Gorskaya -
18 Terek -
19 Nogaisko- Terskaya -
20 Nogay -
21 Dagestan -
22 Kumyk -
23 Avar -
24Dargin -
25Lezghistan -
26 Akkin -
27Volga Delta -
28Kalmykia -
29Adzhar -
30Dzhavaketia -
31Meskhetia -
32 Shaumyanovsky -
33Talysh - |